۴
تیر
۱۴۰۴
شماره
۵۹۲۰
عناوین صفحه
دوازده روز نبرد مستقیم میان ایران و رژیم صهیونیستی، نه پایان یک جنگ بلکه آغاز مرحلهای جدید در نظم امنیتی منطقه بود. برخلاف بسیاری از تحلیلها، آنچه اهمیت دارد نه تعداد موشکها یا میزان تخریب، بلکه تغییری است که در محاسبات دشمن اتفاق میافتد.
باید با دقت و صراحت گفت: ایران شکست نخورد، اما هنوز بازدارندگی قطعی هم ایجاد نکرده است. بسیاری از مقامات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی که دستور مستقیم عملیاتهای ترور را صادر کردهاند، همچنان در امنیت کامل هستند. این وضعیت به روشنی نشان میدهد که هزینه اقدام برای دشمن هنوز آنقدر بالا نرفته که تصمیم به توقف یا تغییر راهبرد بگیرد. آنچه تاکنون رخ داده، بیش از آنکه بازدارنده باشد، نوعی پیام قاطع در اعلام آمادگی و اراده پاسخگویی از سوی ایران بوده است.
نکته مهم دیگر این است که آنچه فعلاً به نام آتشبس پذیرفته شده، نه حاصل یک گفتوگوی متوازن دیپلماتیک، بلکه حاصل فشارهای بینالمللی و ملاحظات دولت آمریکا است. اسرائیل در موقعیتی نبود که بتواند جنگ را ادامه دهد و ایران نیز در وضعیتی نبود که ادامه عملیات را بدون تحمیل هزینههای جدیتر داخلی و بینالمللی ممکن ببیند. در نتیجه، توقف عملیات نظامی بیش از آنکه محصول بازدارندگی باشد، نوعی وقفه تاکتیکی تحمیلشده است. این وقفه، اگر با بازطراحی راهبردی همراه نشود، نه تنها بازدارنده نخواهد بود، بلکه در بلندمدت موجب تضعیف تصویر قدرت جمهوری اسلامی در سطح منطقه خواهد شد.
چالش اصلی اکنون در این است که بخش مهمی از ساختار بازدارندگی ایران هنوز به شکل کامل و مؤثر عمل نمیکند. فقدان عملیاتهای هدفمند و مؤثر علیه طراحان عملیاتهای تروریستی، یکی از نشانههای آن است. وقتی هیچکدام از چهرههای اصلی تصمیمگیر در پروژههای ترور آسیبی ندیدهاند، پیام بازدارندگی به شکل ناقص منتقل میشود. از سوی دیگر، نفوذهای امنیتی، ترورهای پیدرپی و عملیاتهای دقیق دشمن در داخل خاک ایران، نشان از آن دارد که ساختار ضدنفوذ و امنیت داخلی کشور نیازمند بازسازی عمیق و بازنگری ساختاری است. این موضوع را نمیتوان با ادبیات نمادین یا شعارهای رسانهای جبران کرد.
افزون بر این، ایران هنوز موفق نشده است یک ائتلاف بینالمللی کارآمد و منسجم برای پشتیبانی از سیاست بازدارندگی خود ایجاد کند. حتی در جریان این درگیری، برخی از متحدان منطقهای که انتظار میرفت در قالب محور مقاومت در کنار ایران قرار بگیرند، سکوت یا بیتحرکی اختیار کردند. به بیانی، امکان همراهی نداشتند. تکیه صرف بر ظرفیت ملی، بدون تقویت پیوندهای عملیاتی منطقهای و بینالمللی، در بلندمدت کارایی بازدارندگی را کاهش میدهد.
در چنین شرایطی، اگر جمهوری اسلامی میخواهد در سطح راهبردی به جایگاه یک قدرت بازدارنده واقعی برسد، ناگزیر است که از واکنشهای نمادین فاصله بگیرد و بهسوی طراحی یک الگوی فعال و سیستماتیک برای بازدارندگی حرکت کند. بازدارندگیِ واقعی زمانی محقق میشود که پاسخها، دقیق، شخصیسازیشده، هزینهساز و تکرارشونده باشند؛ نه واکنشی و مبهم.
برای این منظور، لازم است دکترین امنیتی کشور از حالت فعلی که عمدتاً بر اصل «پاسخ در زمان و مکان مناسب» بنا شده، به یک چارچوب روشنتر و تعیینکنندهتر ارتقا پیدا کند. ساختار ضدنفوذ باید بر مبنای تجارب اخیر، بازطراحی و تقویت شود. همچنین باید شبکهای منسجم از بازیگران غیردولتی همراستا در جهان شکل گیرد که در مواقع بحران، ظرفیت اقدام فعال داشته باشند و نه صرفاً نقش حمایتی رسانهای. علاوه بر اینها، ایران نیاز دارد که روایت خود از مشروعیت، پاسخگویی و حق دفاع را در سطح افکار عمومی جهانی بهدرستی و با زبان بینالمللی بازسازی کند. دشمن سالهاست در جنگ روایتها پیروز بوده و این مسئله بر قدرت بازدارندگی نیز تأثیرگذار است.
در نهایت، جنگ اخیر نه پایان یک درگیری، بلکه زنگ هشداری جدی برای ورود به مرحلهای جدید از امنیت ملی بود. ژیم صهیونیستی بازخواهد گشت، همانگونه که همیشه بازمیگردد. اما بازگشت بعدی، نرمتر، هوشمندتر و در لایههای عمیقتر خواهد بود؛ از جنگ سایبری و عملیات روانی گرفته تا ترور و بیثباتسازی اجتماعی. ایران تنها در صورتی میتواند خود را قدرتی بازدارنده بدانَد که دشمن، پیش از اقدام، از پیامدهای آن بترسد؛ نه اینکه فقط در لحظه درگیری از حجم پاسخها متعجب شود.
مسئله امروز ایران، پیروزی در جنگ نیست. مسئله، ساختن بازدارندگی پایدار است. این بازدارندگی نه با ادبیات پیروزی حاصل میشود و نه با عقبنشینی نمادین؛ بلکه نیازمند تصمیمهای سخت، بازسازی ساختارها و بازتعریف دقیق معادلات قدرت است.